نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 24 شهريور 1390برچسب:, توسط ستاره |

آه…حیف روزایی که بی تو به سر شد
حیف شب هایی که بی من سحرشد
تو بی من تنها… من از تو تنهاتر
حیف این عمری که تنها تلف شد

من سردم تو سردی دل نیمه جونه
میسوزه ,میسازه, درب و داغونه
میلرزه حتی با چیک چیک
اشکام
مثل گنجشکی که زیر
بارونه

لب هامون لبخند عشق رو کم داره
دلگیرن روزامون لحظه غم واره
دستاتو نذرم کن خیلی محتاجم
پاییزم می ریزم رو به تاراجم

آه ! من ابرم ، تو بارون این قصه خیسه
خورشید و برگردون اینجا قدیسه
اعجاز بارون و
باور کن وقتی
می خواد این احساسو از نو بنویسه

من ابرم تو بارون این لحظه نابه
این لحظه مخصوص ماه و مهتابه
بیدارم یا اینکه میبینم خوابه 
کی نیلوفر سهم
قلب مردابه؟

اینجا قلب آدم ها بی فانوسه
رویاشون رویا نیست عین کابوسه
این جا چشمامون تو
گریه می پوسه
من جایی می خوام با تو قد بوسه

ما دستامون با هم دنیا می سازه
بی سقف و بی دیوارو بی دروازه
ما با هم هستیم و با هم می میریم
بپر با من بپر وقت
پروازه

 

 

 

 

پرواز دوری تنها بارون
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:, توسط ستاره |

روزي تمام احساسات آدمي گرد هم جمع مي شن و غايم موشک بازي ميکنن ديوانگي چشمميذاره همه مي رن غايم ميشن تنبلي اون نزديکا غايم ميشه حسادت ميره اون ور غايم ميشه عشق مي ره پشت يه گل رز ديوانگي همه رو پيدا مي کنه به جز عشق حسادت عشق رو لو ميده و به ديوانگي ميگه که رفت پشت گل رز عشق نمياد بيرون ديوانگي هرچي صدا مي زنه عشق بيا بيرون ديوانگي هم يه خنجر ور ميداره همينطور رز رو با خنجرش مي زنه تا عشق پيدا بشه يک دفعه عشق ميگه آخ چشمو کور کردی ديوانگي اشک مي ريزه به دست و پاي عشق بهش مي گه من چشم تو رو کور کردم تو هر کاري بگي من انجام ميدم عشق فقط يک چيز از اون می خواد بهش مي گه با من هم درد شو از اون وقت به بعد ديوانگي هم درد عشق کور شد و بس

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:, توسط ستاره |

داره بارون میاد کوچه بازم لبریزه احساسه


هنوزم نم نم بارون صدای ما رو میشناسه

همین دیروز بود انگار تو با من تو همین کوچه


میگفتی
زندگی وقتی تو با من نیستی پوچه

آهای بارون پائیزی کی گفته تو غم‌انگیزی


تو داری
خاطراتم رو تو ذهن کوچه می‌ریزی

توی تقویم ما دو تا بهار از غصه می‌سوزه


واسه ما اول پائیز هنوزم عید نوروزه

 

پائیز بارون

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 10 شهريور 1390برچسب:, توسط ستاره |
چشم های بارانی چقدر قیمت دارند؟

 

روزی که از نبودن آشنایی پشت پنجره آرام آرام فرو میریزند

 

هنگامی که واژه تلخی را هر بار که به زبان میاوری بغض گلویت را میفشارد

 

لحظه ای که سرد ترین جواب را از گرم ترین حادثه زندگیت به نظاره مینشینی

 

و اندک جایی که نیاز داری تا کسی نباشد!تو باشی و خدا.......

 

و ذکرهای زیر لبی که آرامت میکنند!

 

با خود فکر میکنی....

 

وسعت دوست داشتن چقدر است؟

 

به اندازه مهربانی مادر به کودک ؟

 

به اندازه دست های گرم و آغوش باز یک پدر؟

 

به اندازه درد و دل با خواهری که چشم در چشمت دلسوزانه به فکر توست!

 

یا برادری که حتی از دور ترین فاصله ها  استواری فامتش دلت را آرام میکند!

 

آری میخواهم بگویم اگر وسعت دوست داشن را بفهمی خانواده ای داری که

 

که به اندازه تمام تعریفت ازعشق تو را لبریز از محبت میکنند

 

...

 

....

 

.....

 

......

 

و تا زمانی که چیزی را از دست نداده باشی به نبودن فکر نمیکنی!

 

 من میگویم  و تو میشنوی !و تا انتها این قصه باقیست

 

بی آنکه تو بدانی و من بخواهم....
_
 
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 10 شهريور 1390برچسب:, توسط ستاره |

  وقتی که تو بارانی می‌شوی در آسمان چشمانت غرق می‌شوم و فراموش می‌کنم که هوا پاییزی است. برخیز تا پنجره‌ها را به روی خزان ببندیم، بیم دارم خزان خاطراتمان را غارت کند. باغچه از حجم علفهای هرز سکوت انباشته شده. از خلوت کوچه دلم می‌گیرد و هنوز در انتظار بارانی شدن چشمانت هستم. هر چند که می‌دانم بارانی شدن، دل آسمانی می‌خواهد ...

 

               

پنجره پاییز بارانی باران اشک

   

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 10 شهريور 1390برچسب:, توسط ستاره |

دلم برای كسی تنگ است كه زیبایی روح را می ستاید ، مهربانی را دوست دارد
گذشت را می فهمد ، سادگی را زیور می داند ، وفا را گوهر.
دلم برای كسی تنگ است كه چشمان خیس از اشك را می بوسد
و با سر انگشت مهربانش آبی آسمان را نشان می دهد
كسی كه به خاطرم آفتابی می شود.

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 10 شهريور 1390برچسب:, توسط ستاره |

نام تو را آورده ام دارم عبادت مي كنم                     گرد نگاهت گشته ام دارم زيارت مي كنم ،

   دستت به دست ديگري از اين گذشته كار من           اما نمي دانم چرا دارم حسادت مي كنم ،

گفتي دلم را بعد از اين دست كس ديگر دهم                 شايد تو با خود گفته اي دارم اطاعت مي كنم

رفتم كنار پنجره ديدم تو را با بگذريم ٬                         چيزي نديدم اين چنين دارم رعايت مي كنم ،

من عاشق چشم تو ام تو مبتلاي ديگري                      دارم به تقدير خودم چندي است عادت مي كنم

تو التماسم مي كني جوري فراموشت كنم ٬                   من با التماس تو را به خانه دعو ت مي كنم ،

گفتي محبت كن باشد ٬ خداحافظ ولي ٬                         رفتم كه تو باور كني دارم محبت مي كنم

 

يادمان باشد ...

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 9 شهريور 1390برچسب:, توسط ستاره |

ساقیا امشب صدایم باصدایت ساز نیست

یا که من بسیارمستم یاکه سازت ساز نیست

ساقیا امشب مخالف مینوازد تار تو

یا که مستو خرابم یا که تارت تار نیست

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 8 شهريور 1390برچسب:, توسط ستاره |

del ava_73.jpg

...دلی در عشق چون پروانه دارم ...

 

...زدرد سوختن پروا ندارم...

 

...نه لایق بر بساط خانقاهم...

 

...نه میل مسجد و میخانه دارم...

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 8 شهريور 1390برچسب:, توسط ستاره |

تو ای زیبا ترین شعر رهایی

توای گلبرگ سرخ آشنایی

میان کوچه های تار قلبم

به دنبال تو می گردم

کجایی ؟؟؟

صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.